آیا این عجیب است که اعتراف کنیم گاهی حس تنهایی هم میتواند خوشایند باشد؟ حسی که به شما تلقین کند کاملاً تنها هستید و تنها موجود زندهای که در اطرافتان وجود دارد طبیعت وحشی است. که آن هم به گیاهان خلاصه میشود.
جهانهای خلق شده توسط استاد Fumito Ueda فضایی دارند مشابه آنچه در بالا ذکر شد. فضایی که به شما تلقین میکند تنها موجود زنده در این جهان هستید. و تا فواصل بسیار دور هیچ موجود زندهی دیگری وجود ندارد. این جهان و فضای منحصر به فرد به شکل اعجابانگیزی شما را در خود غوطهور میکند و رمز و راز دنیای گذشته را به شما منتقل میکند.
Shadow of the Colossus داستان مرد جوانی را بازگو میکند که در پی احیای معشوقهی خود است. و برای این کار میبایست هیولاهایی که متعلق به این جهان نیستند را از میان بردارد. جهانی که مدتهاست توسط سکوت سنگینی که همه جا را فراگرفته تسخیر شده است. شما با شمشیری از نیام کشیده و تیری بر چله به سراغ آنها میروید و این موجودات باستانی با متانت شما را کنار میزنند. واکنش آنها کاملاََ قابل دفاع است، چه آنکه این شما هستید که آرامش ابدی این موجودات باستانی را با بالارفتن از پوست و جسم آنها، بر هم میزنید.
شما پس از شکست هر هیولا احساس گناه میکنید و با زمین خوردن هر کدام از آنها، سکوت مرگبار تسلط بیشتری بر فضا پیدا میکند. این فضای حزنانگیز و ماتمزدهی حاکم بر جهان است که این حس را به شما منتقل میکند که ذره ذره حیات در حال از دست رفتن است. از طرفی فضای خالی دشتها و صحراهای اطراف زیباست و به مخاطب گوشزد میکند که این جهان وسیع چقدر خالی شده است. من عاشق این هستم که در این جهان سوار بر اسبم دشتها را پشت سر بگذارم و هدف بعدی خود را به دست باد و نشانههای موسیقیایی بسپرم.
Ico نیز بی شباهت به این فضا نیست. و باز هم یک امید دور است که قصه را به جلو میراند. شما یک پسر بچهی شاخدار هستید که در یک دژ مخوف زندانی شدهاید و سایههای شوم مانع از خروج شما میشوند. چیستی و هدف این سایهها مشخص نیست و همه چیز گنگ است. تا زمانی که با دخترکی تنها و روح شکل روبهرو میشوید. تازه آن زمان است که همه چیز معنا پیدا میکند.
شما ملزم به کمک کردن به او نیستید ولی حس میکنید که کار درست این است. بنابراين دست او را میگیرد تا به جهان خالی دوردست هدایتش کنید. جهان پیشرو کاملاً مبهم هست و به اشارات ناچیز بسنده میکند، به خصوص در مورد پسربچه. من این ویژگی Ico و اصولاً تمام عناوین استاد Fumito Ueda را میستایم. چرا که مجال رویاپردازی را به مخاطب میدهد و به اندک اشارات بسنده میکند. فضایی که کاوش میکنیم شگفتانگیز است اما همیشه آمیخته با مقداری فریبندگی است که مخاطب را تشنه نگه میدارد. تشنه برای دانستن.
ناشناخته بودن زبان جهانهای Fumito Ueda نیز بر القای حس تنهایی میافزاید. درست است که برخی از سکانسها زیرنویس دارند ولی مخاطب تنها با تکیه بر آواهای ناشناخته باید احساسات انسانی را درک کند. اما زبان بدن در آثار این استاد از حد نیاز هم فراتر است و به راحتی حس ما را با شخصیتها همراه میکند. برخی اوقات کم کردن ادراک به فهم بالاتر میانجامد، چرا که مغز ما عادت دارد همیشه چند گام جلوتر را تحلیل کند.
به عنوان مثال The Last Guardian دربارهی ارتباط یک پسربچه با یک موجود عجیب الخلقه است و این داستان غریب یکی از حزنانگیزترین داستانهای هنر-صنعت است. تریکو و پسربچه هر دو محتاج به کمک هستند و قادر به مراقبت از یکدیگر هستند در جهانی که این چیزها معنایی ندارد. ارتباط این دو بر اعمال بازیباز استوار است و این اعمال منجر به این میشوند که همراهی ارزشمند برای خود دست و پا کنید.
چه تنها و چه همراه با یاری بی صدا، جهان منحصر به فرد آثار Fumito Ueda به راستی که همتایی در این هنر-صنعت عظیم ندارند. جهانهای که حس تنهایی، خصومت و توانایی را در خود آمیختهاند. اینکه بازی هیچ تعهد اخلاقی را دیکته نمیکند بر لذت بازی افزوده است. طوری که همیشه به دنبال یافتن چیزی هستید که شما را در جهانی که مبتنی بر حدسیات است، زمینگیر کند. هرچند که وقتی تیتراژ پایانی شروع به بالا رفتن میکند من همیشه با سؤالهای بیشتر رها میشوم، تجربهای که در هیچ جای دیگری تکرار نمیشود.
این مطلب ادای دینی بود به آثار بکر استاد Fumito Ueda، هنرمندی که آثارش هیچ همتایی ندارند.
- نقد و بررسی Shadow of the Colossus | هنری که واقعیت را شگفت زده میکند
- روایت یک عشق غم انگیز: نگاهی بر Shadow of the Colossus
- نقد و بررسی بازی The Last of Us Part 2 | دار و دستهی بازندهها
- 35 حفرهی داستانی در The Last of Us Part 2 که نمیدانستید
- 15 لحظهی طلائی در بازی The Last of Us Part 2 که شایستهی توجهاند
بسیار لذت بردیم. و آثار این خالق توانمند در ذهنمون نقش بست. خسته نباشی رضاجان. قلم و احساست حسابی چسبید
قربان شما آقای نصرالهی عزیز🌹❤🌹 ممنون از توجهتون
خسته نباشی رضا جان
مقاله ی خیلی خفنی بود
قربانت رفیق🌹