(به قلم حسن نصرالهی)
زمانی که دیمیتری گلوخوفسکی از اولین رمان خود به نام Metro 2033 پرده برداشت، شاید هرگز فکرش را نمیکرد که خیلی زود سه میلیون مخاطب را با افکار خود همراه سازد. این یک موفقیت بزرگ بود. و طبیعتاً چنین استعدادی به سرعت دیده میشود و به دیگر مدیومها نیز راه مییابد.
در این بین اما استودیوی اوکراینی 4A Games به سرعت وارد عمل شد و با اقتباس از رمان ذکر شده، بازی Metro 2033 را عرضه کرد که با موفقیتی قابل قبول همراه شد. هر چند به شخصه علاقهی چندانی به آن نداشتم اما به هرحال موفقیت بازی باعث شد ساخت دنبالهی آن تضمین شده باشد و شاهکاری بنام Last Light متولد شود. عنوانی عجیب با پیشرفتهایی همه جانبه که بخوبی توانست نقاط ضعف عنوان نخست را برطرف کند و با داستانی سیاسی قدرتمند، فضاسازی ناب و یک گیم پلی حساب شده، اوقات فوق العادهای را رقم بزند.
طبیعتاً بعد از ساخت چنین دنبالهای انتظارات از نسخهی بعدی بسیار بالا میرود. اکنون و بعد از تاخیری طولانی، آخرین نسخه از این 3گانه در اختیار ما قرار گرفته است اما آیا این عنوان توانسته دنبالهای شایسته باشد و به انتظار بالای طرفداران پاسخ مثبت دهد؟ جواب میتواند یک خیر بزرگ باشد!
ایرادات فراوانی در عنوان بلند پروازانهی 4A Games به چشم میخورد و بازی به معنای واقعی کلمه در هیچ بخشی به کمال نمیرسد. اولین و مهمترین نکتهای که باید به آن اشاره کنیم مسالهی ریتم در بازی است. ریتم نکتهی حیاتی و بسیار مهمی نه تنها در بازی بلکه هر هنر خلق شدهای تا به امروز است.
در تعاریف آکادمیک، ریتم در هر شاخهای از هنر کارکردی مستقل دارد. در دنیای بازیهای ویدیویی نیز ریتم یکی از شاخصههای مهم آن است. این ریتم است که به بازیباز قدرت قضاوت میدهد و در کل ادامهی بازی را میسر میسازد.
بازیساز باید توان خود را بداند و ساختار اثرش را در نظر بگیرد. باید بداند چه وقتی بازی را به بازیباز بسپارد و چه وقتی بازی را از او بگیرد. احساسی همسان با بازیباز ریتمی ایدهآل را خلق میکند و تا زمانی که ریتم نامناسب باشد، طراحی مراحل کارکرد ندارد، قصه پی گیری نمیشود و کلاً هر آنچه که قرار بوده بازیباز را تحت تاثیر قرار دهد به حد ایده آل نمیرسد. ریتم اصل بسیار مهمی است. خالق باید با توجه به ساختار بازی، دادهها را کنترل کند. اما مشکل این است که خیلی از دادههایی که در Metro Exodus معرفی میشوند مناسب آن نیستند.
برای عنوانی که ادعای قصه گویی دارد تغییر موضع دادن به عنوانی نیمه جهان باز (اگر نگوییم جهان باز) چه سود و کارکردی میتواند داشته باشد. جهانی که نه تنها گشت و گذار در آن لذتبخش نیست بلکه بطور کلی همان قصهی معمولی بازی را هم به حاشیه برده است.
عنوانی که گاهی آنقدر بازی را از بازیباز میگیرد که قصهاش را با آرتیوم بیزبان (شخصیت اصلی) و شخصیتهایی به شدت بی اهمیت پیش ببرد، چه اصراری بر جهان گردی پیش پا افتاده دارد؟ قصه با وجود تلاش خالقان کارکرد مهمی در بازی ندارد. هم به دلیل ریتم، هم به دلیل بی زبان بودن آرتیوم و هم روایت کلیشهای و تقریباً قابل پیش بینی آن که تنها در لحظههایی اندک و فصل پایانی جان میگیرد.
تم داستان Metro Exodus بر مبنای بقاست و خالقان از داستان سیاسی نسخهی قبل فاصله گرفتهاند. البته بازیباز نگون بخت باید با مشکلات فنی بسیار آزار دهنده، بار سنگین بقای خود ساختهی خالقان را بر دوش بکشد! هر چند قصهی بازی در تمامی لایههایاش روی بقا تاکید میکند اما رابطهی شخصی و عاطفی را نیز از یاد نبرده است.
در کل قصهی بازی بسیار شخصیتر از عناوین گذشته است. شاید “آنا” همسر آرتیوم را بتوانیم تنها تکیه گاه داستانی بنامیم و سکانسهایی که بین او و آرتیوم در جریان است اگر چه با بی زبان بودن آرتیوم دچار یک نقصان روایی میشود اما باز هم به خودی خود راضی کننده است.
جالب است که صدای آرتیوم در زمان بارگذاریهای حوصله سر بر بازی شنیده میشود اما واقعاً معلوم نیست چرا خالقان او را به سبک گوردون فریمن در بازی “Half-Life” بی زبان کردهاند! Metro هرگز قرار نبوده Half-Life باشد! هر چند بازی در بخش دوم وضعیت بهتری دارد. قصه نیز از این وضعیت بی بهره نمانده است. با این وجود توقع بسیار بالا و در عین حال جدی از قصهی بازی داشتم که متاسفانه این مهم تحقق نیافته است.
اما میدانید مسالهی ریتم بیش از هرچیزی گریبان کدام بخش را گرفته است؟ گیم پلی. دنیای نیمه جهان باز Metro Exodus اصلاً با ذات آن جور در نمیآید. چرخش شبانه روزی نیز مزید بر علت شده تا فضاسازی به درستی شکل نگیرد. برای آن که فضاسازی اثر بخش شود، همه چیز باید توسط کارگردان به صورت ثابت، دقیق و هدفمند هدایت شود. وگرنه فضای اتمسفریک به معنای حقیقی خود نمیرسد.
بازی Metro Exodus خیلی زود ما را در جهان بی روح خودش آزاد میگذارد. مقدمه چینی نمیکند، پیشفرضهای ذهنیمان را نادیده میگیرد و در نهایت همه چیز به بازیباز تحمیل میشود. عناوین قبلی خصوصاً “واپسین نور” (Last Light) با فضاسازی و کارگردانی دقیق همه چیز را برایمان درست، قانون مند و هدف مند پیریزی میکردند. اما در اینجا خصوصاً در فصول اولیه که مناطق زمستانی و بیابانی را شامل میشود، باید گاهی در مقابل سیل تمام نشدنی جهش یافتگان به دنبال ماموریتهای بازی باشیم.
هر چند وسایل نقلیه از جمله قایق و ماشین برای جابجایی وجود دارند اما کنترل آنها خصوصا ماشین دست کم مناسب نیستند. در منطقهی برفی ولگا که از اولین مناطق بازی است باید فواصل را اکثراً پیاده طی کنیم و از قایق نیز بهره بگیریم. اما مشکل اینجاست که جهان گردی در بازی لذت چندانی ندارد و موجودات چندش آور بازی به سادگی این لذت را از بازیباز میگیرند!
برای همین ماموریتهای فرعی که در بازی وجود دارند ممکن است به کلی بیهوده شوند. اگر چه به لطف گانپلی نسبتاً درگیر کننده، این ماموریتها به سبب مبارزات انسانی جذابیتهای خاص خود را به همراه میآورند.
در کل خالقان هر وقت بازی را از مسیر خطی خود خارج میکنند از غافله عقب میمانند و تجربهمان را تخریب میکنند. خوشبختانه همه چیز در اواسط بازی بهتر میشود. آن گشت و گذارهای بیهوده تمام میشود و بازی در مسیر قابل قبول و نسبتاً پایداری قرار میگیرد. فصل بسیار خوب The Taiga از راه میرسد و با ترکیب کردن بهترین عناصر این سری، به بازی جان دوبارهای میبخشد. در این فصل تیروکمان سلاح اصلی بازیباز است و آزادی انتخاب برای پیشروی در این فصل به واقع لذت بخش میشود. خالقان سعی کردهاند این آزادی انتخاب را در سراسر بازی به جریان بیاندازند. اگر چه در کارشان نسبتاً موفق بودهاند اما نمیتوانند از این موفقیت به طور کمال بهره ببرند.
در بخش مبارزات انسانی آزادی انتخاب به خوبی دیده میشود. بازیباز میتواند بدون سروصدا مراحل را پیش ببرد یا درگیری مستقیم را انتخاب کند. در هر دو بخش Metro Exodus نسبتاً موفق است. به واسطهی کنترل و گان پلی درگیر کننده و البته سنگین، مبارزات جذاب از کار درآمدهاند و مدت زمان مبارزات نیز اغلب طولانی میشود. اما یکی از نکات بسیار خوب بازی، بخش ساخت و ساز اسلحههاست که به صورت کامل و لذت بخشی میشود با آن درگیر شد.
بسته به نوع پیشروی میتوان اسلحهها را تجهیز نمود. اگر میخواهید با مخفی کاری پیش بروید با نصب صدا خفه کن روی سلاحها، چاقوهای پرتاپی و حتی پرت کردن بطری برای حواس پرتی، میتوان این راه را طی کرد. یا اگر میخواهید به صورت مستقیم درگیر شوید باز هم ملزومات آن فراهم است.
نکتهی جالب اینکه آیتمها و تجهیزات آرتیوم همواره در دسترس هستند. کوله پشتی آرتیوم در هر لحظه این اجازه را میدهد که قبل از مبارزات سلاحها را بطور دلخواه تجهیز کنید. هر چند برای ساخت و ساز تمام و کمال باید به میزهای کار مراجعه کرد. باید یاد آور شد که شرط ساخت و ساز و افزایش داراییها جمع کردن منابع اولیهای است که در محیط پراکنده شدهاند و جذابیتهایی نیز دارد. این نکات همان آزادی انتخاب است که در لایههای گیم پلی آشکار میشود.
اما ایرادات فنی مانع از به کمال رسیدن آن میشود. اول اینکه هوش مصنوعی به معنای واقعی کلمه بد است. دشمنان رفتارهای عجیب و غریب و گاه احمقانهای را انجام میدهند. ضمن آنکه مهمات محدود است. این محدودیت چندان نمیگذارد با خیال آسوده و به شکل رایج به مبارزات رودررو بپردازید. در نتیجه علی رغم آنکه بخش شوتر درگیر کننده میباشد اما انتخاب اول برای پیشروی مخفی کاری است.
در کل آرتیوم سه سلاح را میتواند حمل کند که در بین آنها تیخار یا تیرو کمان ثابت باقی میمانند. سلاحهای دیگر نیز وجود دارند و تنوع آنها نیز قابل قبول است. البته مبارزه با موجودات جهش یافته و عجیب و غریب بازی خصوصاً در شرایطی که باید تحت تاثیر تشعشعات رادیو اکتیو ماسک بر صورت داشته باشید حسابی حوصلهسربر هستند و چون اغلب با سیل بی پایان آنها مواجه میشوید به کلی تجربهی بازی را تخریب میکنند.
متاسفانه تصمیمات غلط و اشتباهات فاحشی در Metro Exodus به چشم میخورد که از عدم مدیریت و پولیش ناکافی خبر میدهد. باگهای فراوان و کرش کردنهای مداوم در بازی بسیار آزار دهنده هستند. نقشه بارگذاری نمیشود، تصاویر به هم میریزد و فاجعه اصلی مربوط به سیستم چک پوینت بازی است که اصلاً نمیدانیم از چه منطقی پیروی میکند. تصور کنید مشغول جمع آوری مهمات آن هم در محیطی آلوده هستید که اکسیژنتان در حال تمام شدن است، در حالی که در حال مرگ هستید بازی خیلی ساده چک پوینت میکند!
با اینکه Save دستی در بازی وجود دارد اما بارها ممکن است این سیستم را فراموش کنیم. چون بازی به دو سیستم ذخیره دستی و اتوماتیک روی آورده و در یک کلام تکلیفش را مشخص نکرده است. پس اغلب به همان سیستم ذخیرهی اتوماتیک دل میبندیم. گاهی نتیجهی این اعتماد میشود هدر رفتن زحمات چند ساعته و شروع مجدد فصل مورد نظر! که فاجعه آمیز است. این سازندگان اروپای شرقی همان قدر که در بحث فصاسازی موفق هستند و در خلق نوآوری هم جسارت به خرج میدهند، همان قدر هم در بحث پولیش و مباحث فنی بسیار بد و بی مسولیت هستند که خواسته یا ناخواسته بازیبازها را آزار میدهند!
در کل نباید مانند یک بازی شوتر با این اثر برخورد کرد. چرا که تم بر مبنای بقاست و مهمات نیز محدود هستند. هر چند Metro Exodus مشکلات فراوانی را بوجود میآورد اما تمامی عناصر بازی در کنار یکدیگر بازیباز را در بازی نگه میدارد، به شرط آنکه صبور باشد!
با وجود آنکه بازی گاهی سوهان روحمان میشود اما باز هم تجربهای منحصر به فرد است. تجربهی منحصر به فردی که در نهایت از سطح متوسط فراتر نمیرود. همین که بازی فضاسازی میکند، هر چند به دلیل ریتم و چرخهی شبانه روزی در این مهم هم خلل ایجاد کرده اما باز هم درگیر کننده است. در کل بازی همان قدر که میتواند اوقات تلخی رقم بزند لحظههای جذابی نیز دارد. اگر عناوین قبلی را تجربه کردهاید دلیلی ندارد که این اثر را تجربه نکنید. هر چند باید توقعات را پایین آورد و با نگاهی دیگر به سراغ Metro Exodus رفت.
در مورد گرافیک بازی خلاصه بگوییم که همه چیز زیبا و کارت پستالی است. لوکیشنهای برفی، بیابانی، جنگلی و تونلهای زیر زمینی همگی به خوبی تصویرسازی شدهاند. بازی فصلهای متفاوتی هم دارد و شرایط آب و هوایی مختلف و پویا نیز همانطور که عرض کردیم وجود دارد و تنوع محیطها نیز راضی کنندهاند. در بخش صدا هم بازی موفق ظاهر شده است. صداپیشگی مناسب است. صداگذاری محیط و اسلحهها نیز با دقت انجام شده است. موزیک متن زیبای این اثر هم بخش شنیداری بازی را تکمیل میکند تا حداقل تجربهمان در این بخش بی کم و کاست باشد.
در نهایت Metro Exodus را میتوان تجربهای نا امید کننده خواند. هر چند بازی اوقات خوبی دارد اما ایرادات فنی و مشکلات ریتمیک آن، مانع از تجربهای ایده آل میشود. این بازی از آن دست آثاری است که گاهی از تجربهاش لذت میبردم و گاهی هم میلی به ادامه دادن آن نداشتم! به هرحال فضای اتمسفریک و تقلای بازی برای کلنجار رفتن با آن، باعث شده حداقل “Metro Exodus” را تا انتها برویم. با این حال خوبیهای بازی همانطور که عرض کردیم در یادمان میماند و نقاط ضعف و ایرادات آن نیز غیر قابل چشم پوشی هستند. اما در دنیای بازی از هر تجربهای می توان استقبال کرد. حتی اگر انتظارات برآورده نشوند و امیدهایمان نیز نقش بر آب شوند.
امتیاز ساویسگیم: 6 از 10
FINAL VERDICT
Finally, Metro Exodus can be considered a disappointing experience. Although the game has good things, its technical flaws and rhythmic problems prevent it from having an ideal experience. This game is one of those works that sometimes I enjoyed the experience and sometimes I did not want to continue! However, the atmospheric world and the struggle of the game to has with it, made us at least to finish the game. However, the good things in the game, as we said, are remembered, and its weaknesses and shortcomings can not be ignored. But in the video games world, any experience can be welcomed. Even if expectations are not met and our hopes are dashed
SavisGame Score: 6 out of 10
- نقد و بررسی بازی The Last of Us Part 2 | دار و دستهی بازندهها
- یک شروع تأثیرگذار؛ پلیاستیشن چگونه موجب رواج یافتن بازیهای سه بعدی شد
- ساویسگیم را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید و از مطالب جذاب لذت ببرید
- چرا رئیس فعلی پلی استیشن جیم رایان باید از کار برکنار شود؟
- نقد و بررسی The Last Guardian؛ شاهکار هنر هشتم
عالی آقای نصرالهی عزیز، بنده بعد از بهروزرسانی این بازی رو تجربه کردم و خوشبختانه مشکلات فنی رو برطرف کرده بودن. ایراداتی که اشاره کردین واقعاً حس میشد. به درستی به ریتم بازی اشاره کردین و همچنین این هیولاها واقعاً چندشآور هستند و لذت بازی رو کم کردن
درود رضاجان. این از اون معدود بازیهایی بود که نتونستم زیاد باهاش کنار بیام. ممنون بابت قرار دادن نقد عزیزان دل.🌷 همه چی مثل همیشه عالی. خسته نباشین