چرا Metal Gear Solid 3 مهمترین قسمت این فرانچایز است؟
(ترجمه شده توسط دکتر بهزاد کریمی)
بازی Metal Gear Solid 3: Snake Eater عنوانی است که در این فرانچایز تحول ایجاد کرد و تا به امروز نیز بینظیرترین تجربهی متال گیر بوده است. مجموعهبازی MGS یکی از تاثیرگذارترین سری بازیهای ویدیویی در تمام دوران است و همین باعث شد تا نام هیدئو کوجیما بیش از پیش بر سر زبانها بیفتد.
متال گیر که از سال 1987 روی MSX2 شروع به کار کرد، چندین دهه تجربهی فراموش نشدنی را از بازیهای عظیم جهان باز تا سیستم خاص مبارزات، برای بازیبازها به ارمغان آورده است. در حالی که هر نسخه از بازیهای متال گیر در جایگاه خود عناوین برجستهای محسوب میشوند، هنوز هم MGS3: Snake Eater بینظیرترین عنوان در این سری باقی مانده است.
علیرغم اینکه MGS 3 سومین بازی از این سری محسوب میشود، اما داستان خود را در دههی 70 میلادی روایت میکند. و به عبارتی آنچه که بعدها اتفاق خواهد افتاد را پایه گذاری میکند. در فرانچایزی که پر از بازیهای عالی است، MGS 3 موفق شده تا فراموش نشدنیترین تجربه را بیافریند. و از گیم پلی گرفته تا داستان، نام متال گیر سالید را در بهترین حالت ممکن خود به رخ بکشد.
بازی MGS 3 با کنار گذاشتن Solid Snake از معادله توانست شکوفا شود
با انتشار اولین عنوان متال گیر سالید، شخصیت Solid Snake خیلی زود به یک نماد در هنرصنعت بازیسازی تبدیل شد. اما MGS 3 با تغییر خط زمانی دو عنوان اول طرفداران را شگفت زده کرد. برخلاف بازیهای قبل، این عنوان در سال 1964 اتفاق میافتد و داستان Naked Snake که یک مامور CIA است را روایت میکند.
نیکد اسنیک کسی است که کلونهای Solid Snake، Liquid Snake و Solidus Snake از روی او ساخته شدهاند. ملزم نبودن روایت داستان در MGS 3 به گذشته، بزرگترین مزیت آن است و از این مزیت برای شگفت انگیزتر کردن جهان بازی و شخصیتها استفاده میکند.
سالید اسنیک یک قهرمان خارقالعاده است اما در عین حال کمی خشن و سفت و سخت نیز هست. در مقام مقایسه شخصیت Naked Snake انسانیتر و واقعگرایانتر به نظر میرسد و حتی گاهی بسیار بامزه و جذاب است. از این گذشته او مردی است که در میان یک تماس رمزگذاری شده، از چگونگی وحشت خود از “خونآشامها” سخن میگوید.
بخشی از جذابیت Naked Snake به این دلیل است که تا زمان متال گیر سالید 3 شخصیت او تنها در حد یک معما باقی مانده بود. در دو بازی نخست متال گیر او فقط مانند یک معما معرفی شده است که تنها هدفش ایجاد هرج و مرج در جهان است. متال گیر سالید 3 اما زمینههای داستانی و روایی بیشتری را فراهم میکند. و نشان میدهد که چگونه نیکد اسنیک بر خلاف میل باطنی خود مجبور به تبدیل شدن به “بیگ باس” میشود.
بازی MGS 3 یک متال گیر در بهترین حالت ممکن
متال گیر سالید تجربهی “مخفی کاری-اکشن” را ابداع کرد و متال گیر سالید 3 این فرمول را به حد اعلای خود رساند. موسیقی و جلوههای صوتی، احساس یک درام جاسوسی جیمز باندی را به مخاطب منتقل میکنند. سیستم جدید استتار نیز کاملاً با بازهی زمانی داستان بازی همخوانی دارد.
گذشته از تمام موارد فوق، متال گیر سالید 3 بهترین گیم پلی در این سری بازی را دارد و کاملاً ضربآهنگ آن را حفظ میکند. محیط جنگلی بازی در مقایسه با مکانهای نظامی-صنعتی دو بازی قبل، پتانسیل بالاتری برای مخفی کاری دارد و متال گیر 3 به خوبی گیم پلی مخفی کاری را با پیچشهای داستانی و سکانسهای اکشن ادغام میکند.
هیدئو کوجیما همچنین توانست با برخی اقدامات عجیب، داستانی عاطفی و احساسی را رقم بزند. متال گیر 3 همچنان دارای برخی ویژگیهای عجیب و غریب و خارقالعاده است. برای مثال میتوانید با تغییر ساعت داخلی PS2 (کشیدن ساعت به یک هفته جلوتر)، The End یکی از غولآخرهای بازی را از پای در آورید. در حقیقت با انجام این کار وی به دلیل کهولت سن از دنیا میرود!
بازی MGS 3 احساسیترین داستان این سری را روایت میکند
متال گیر سالید به دلیل داستان سرایی پیچیدهاش شناخته میشود. و البته پر از پیچشهای داستانی مضحک نیز هست. اما Metal Gear Solid 3 مفهومیترین و بهترین پیچشهای داستانی را دارد. بازی دارای توطئههای نظامی بسیاری است اما اصل ماجرا پیرامون نیکد اسنیک جریان دارد که مربی سابق خود را که با نام The Boss شناخته میشود و از ایالات متحده به اتحاد جماهیر شوروی فرار کرده را شکار میکند. این نام مستعار بلافاصله او را به یک شخصیت افسانهای تبدیل میکند؛ دقیقاً مانند زمانی که نیکد اسنیک برای اولین بار به عنوان “بیگ باس” معرفی شد.
اطلاعات مربوط به”The Boss”به صورت قطره چکانی به بازیباز داده میشود اما بلافاصله مشخص میشود که اسنیک احترام و علاقهی بسیار زیادی به او نشان میدهد. همهی اینها در شدیدترین و دلخراشترین باس فایت این فرانچایز به اوج خود میرسد. جایی که اسنیک و The Boss در یک مزرعهی گلهای سفید به مبارزه تن به تن با هم میپردازند. این یک لحظهی دردناک است، به خصوص زمانی که بازیباز جزئیاتی مانند اینکه سربند اسنیک یک یادگاری از The Boss است را میفهمد.
سپس هنگامی که اسنیک میفهمد The Boss کشور را ترک نکرده است، پیچش داستانی اتفاق میافتد. درحقیقت The Boss به عنوان یک جاسوس به اتحاد جماهیر شوروی رفته بود. او بر زندگی، اعتبار و آبروی خود چشم پوشید تا آمریکا در امنیت بماند و همین افشاگری باعث میشود تا اسنیک وفاداری به دولت و ماموریت خود را زیر سوال ببرد.
این موضوع موجب میشود تا دولت ایالات متحده به عنوان یکی از نیروهای بدنام و متخاصم در این سری معرفی شود. این افشاگری اولین مهرهی دومینویی است که به یک سری واکنشهای زنجیرهای در کل سری منجر میشود و در نهایت باعث میشود تا “بیگ باس” دست به ایجاد The Patriots ،Outer Heaven و غیره بزند. جنبهی احساسی نبرد پایانی برای درک این موضوع کافی است. اما فهمیدن اینکه چه چیزی باعث ایجاد تحولی عظیم در اسنیک شده است، پایان کار را بسیار احساسیتر میسازد. Metal Gear Solid 3 مهارت روایت داستان توسط هیدئو کوجیما را به رخ میکشد و باعث میشود این بازی نقطه اوج سری متال گیر باشد.
- 15 سانسور عجیب در تاریخ هنرصنعت بازیهای ویدئویی
- حداقل سیستم مورد نیاز برای اجرای بازی Battlefield 2042
- وحشت در فضای مرده؛ چرا Dead Space 2 یکی از بهترین عناوین وحشت و بقاست؟
- چرا Ghostwire: Tokyo را نباید با آثار اخیر استاد میکامی مقایسه کرد
- نقد و بررسی بازی Call of Duty Modern Warfare | اورزیکستان، سرزمین عجایب!