(ترجمه شده توسط دکتر بهزاد کریمی)
این مقاله بخشهایی از داستان را فاش میکند.
آرتور مورگان در درجهی نخست به خاطر فراز و نشیبها و سیر تکاملی عواطف شخصیت خودش بیشتر از هر شخصیت دیگری در بازیهای راکستار مورد توجه قرار میگیرد. بازی ممکن است گیمپلی شگفتانگیز و جهانی پر از جزئیات داشته باشد، اما باز هم یکی از دلایل اصلی شاهکار بودن رد دد ۲، شخصیت درخشان آرتور مورگان میباشد. شخصیت آرتور از هر شخصیت دیگری در بازیهای راکستار، جالبتر و جذابتر است.
تکامل آرتور مورگان از یک هفتتیرکش خون سرد تا یک مرد بیمار که تلاش میکند آدم خوبی باشد به طرز استادانهایی روایت میشود. دیدن او در حالی که هر روز بیماریاش شدیدتر میشود و در همان حال دنیای اطرافش نیز دچار اضمحلال میشود، برای ما یک تجربهی عاطفی رقم میزند. با وجود بدتر شدن این بیماری، آرتور موفق میشود کارهای تحسین برانگیزی را در تلاش برای رسیدن به رستگاری انجام دهد. تلاشهایی که بهترینشان در لیست زیر ردهبندی شدهاند.
۱۰- پس گرفتن اشیای مقدس برای Rains Fall
آرتور مورگان چندین بار در طول بازی به Rains Fall و قبیلهاش کمکهای قابل توجهی میکند. البته به طور معمول به خاطر پاداش و یا توصیهی داچ به قبیلهی سرخپوستها کمک میکند. با این حال وقتی آرتور و Rains Fall برای دیدن یکی از مکانهای مقدس قبیله که کاملاً سوزانده شده و به غارت رفته، به ارتفاعات سفر میکنند، آرتور بدون درخواست پاداش به آنها کمک میکند. بعد از پیدا کردن مقصران حادثه، به کمپشان نفوذ میکند، چندنگهبان را از سر راه برمیدارد و اشیای به غارت رفته را برمیگرداند. در پایان اگرچه آرتور چیزی در ازای این کار درخواست نکرد اما Rains Fall باز هم به او پاداش میدهد.
۹- نجات Meredith از چنگ دار و دستهی Murfrees
وقتی به یک کمپ جدید نیاز پیدا میشود، آرتور و چارلز برای بررسی و تحت کنترل گرفتن منطقهی Beaver Hollow که در اشغال گروه وحشی مورفریها است، اقدام میکنند. در حین پاکسازی آن مکان با دختری روبرو میشوند که توسط مورفریها زندانی شده است. آرتور مورگان او را آزاد میکند. آنها میتوانستند او را راحت از آن مکان بیرونش کنند. ولی آرتور آن دختر را برمیگرداند و تحویل مادرش میدهد. بازیکن این شانس را دارد تا این کار آرتور را حتی ارزشمندتر جلوه بدهد و پاداشی که مادر مردیث پیشنهاد میدهد را قبول نکند.
۸- بخشیدن بدهی خانوادهی Londonderry
رد دد ۲ دائما ذات نزول کردن از افراد را زیر سوال میبرد. حتی بیشتر از قتل و دزدی به این مسئله اشاره میکند. در آخرین ماموریتهای جمعآوری طلب استراوس هست که متوجه میشویم آرتور مورگان یک انسان کاملاً شرور نیست. یک مورد وقتی اتفاق میافتد که آرتور مورگان باید بدهی آرتور لاندندری را از او دریافت کند. وقتی متوجه میشود که این مرد همنام خودش فوت کرده، سراغ همسر این مرد میرود. و از آنجایی که میبیند خانم لاندندری و پسرش بضاعت پرداخت بدهی را ندارند، بدهی را میبخشد. و بعدش هم بازیکن باید انتخاب کند فقط بدهی را ببخشد یا علاوه بر آن به آنها مبلغی هم کمک بکند.
۷- جلوگیری از خودکشی Jamie
جیمی برادر نامزد قبلی آرتور مورگان است. او از آرتور میخواهد تا مانع پیوستن برادرش به یک فرقهی مذهبی شود. در حالی که جلوگیری از پیوستن آن پسر به یک فرقهی عجیب در نوع خودش به تنهایی تحسینبرانگیز است، کاری که آرتور بعدتر انجام میدهد یک لحظهی دلاورانه را رقم میزند. به خاطر از دست رفتن شانس پیوستن به آن فرقهی مذهبی، جیمی اسلحه را به سمت خودش نشانه میگیرد. اما قبل از اینکه ماشه را بکشد، آرتور با یک شلیک دقیق تفنگ را از دستش خارج میکند. و همینطور که او را به خواهرش میرساند درباره آیندهاش هم با او صحبت میکند. بعدها متوجه میشویم که جیمی به کالج برگشته و سربهراه شده است. اتفاقی که رخ نمیداد، اگر آرتور در آن لحظه جانش را نجات نداده بود.
۶- نجات Eagle Flies از پادگان Fort Wallace
ماموریتهای نجات زیادی در بازی وجود دارند. با این حال این ماموریت بیش از بقیه تحسینبرانگیز است. چرا که این خود آرتور مورگان است که به انجام دادنش اصرار میورزد. بدون اینکه کسی از او درخواست کند. یک کمین ناموفق باعث میشود ایگل فلایز توسط ارتش دستگیر شود. و پدرش از اینکه به جرم خیانت اعدامش کنند، نگران میشود. آرتور از چارلز درخواست کمک میکند. دوتایی به داخل فورت والاس نفوذ میکنند و آن پسر را آزاد میکنند. با وجود اینکه در راه خروج از محل، تحت تعقیب فشردهی ارتش قرار میگیرند، ولی موفق میشوند ارتش را کنار بزنند. و ایگل فلایز را به پدرش تحویل دهند.
۵- نجات دادن Tilly از چنگ برادران Foreman
تمام اعضای دار و دستهی وندرلینده خلافکار نبودند. بعضی از آنها مردم عادی بودند که طی سالها به این گروه پیوسته بودند. یکی از آنها تیلی جکسون بود. در اواسط بازی تیلی توسط گروهی به نام برادران فورمن که قبلا عضو این گروه هم بود، گروگان گرفته میشود. سوزان به آرتور مورگان خبر میدهد. با هم میروند تا این زن را برگردانند و در این راه تعداد زیادی از اعضای برادران فورمن را به قتل میرسانند. این که با تمام زیادهرویها، رهبر این گروه زنده بماند یا نه، به عهدهی بازیکن قرار میگیرد. اما به هرحال این گروه دیگر جرأت نمیکند به تیلی دست درازی کند.
۴- برگرداندن اعضای یک خانوادهی آلمانی پیش یکدیگر
نجات یک دوست هنر بزرگی است. ولی آرتور مورگان حتی پا را فراتر میگذارد. او حاضر میشود به یک خانوادهی آلمانی که تازه هم با آنها آشنا شده کمک زیادی بکند. یک بار دیگر همه چیز منجر به یک حرکت تحسینبرانگیز دیگر میشود. در حالی که یک مادر به همراه دخترش در محل جدیدی که قرار است به کمپ گروه تبدیل شود، پنهان شدهاند، حتی با این که نمیتوانند خوب به زبان انگلیسی حرف بزنند اما دخترک موفق میشود به آرتور و چارلز بفهماند که پدرش را به اسارت گرفتهاند. کمی بعدتر پدرش را در یک اردوگاه نزدیک آن منطقه پیدا میکنند. در حالیکه دورش طناب پیچیده شده است. بعد از خلاص کردن چند راهزن و باز کردن طنابها، مورگان آن مرد را به خانوادهاش میرساند.
۳- بهدست آوردن واکسن برای قبیلهی Rains Fall
همینطور که قبلاً هم اشاره شد آرتور ایگل فلایز را نجات میدهد و اشیاء مقدس قبیله را هم برمیگرداند. اما با همهی این کارها بزرگترین لطفی که در حقشان میکند این است که داروی مورد نیاز برای قبیله را هم به دست میآورد. Colonel Favours، کسی که علاقهای به این قبیله ندارد. او از تحویل واکسن که توسط دولت برای این مردم فرستاده شده است، خودداری میکند. دیدن ظاهر یک پسر در حال مرگ از بیماری باعث ناراحتی آرتور مورگان میشود. برای همین به دنبال محلی که حامل این داروست میرود. کاپیتان مونرو کمک میکند تا ارابهی ارتش را پیدا کند. آرتور از پشت این ارابه واکسن را برمیدارد و به محل معالجهی بیماران تحویل میدهد. این هم یک حرکت انسان دوستانهی دیگر از طرف آرتور بود. حرکتی که جان خیلیها را نجات داد.
۲- نجات Abigail از دست پینکرتونها
جان مرده فرض میشد، داچ و مایکا هم امکانش را نداشتند. پس همه چیز به آرتور و Sadie بستگی داشت تا ابیگل را از دست پینکرتونها نجات دهند. در یک نمایش دلاورانهی ناشی از رویارویی با ماموران پینکرتون برای رسیدن به ابیگل، اوضاع خوب پیش نرفت. چون Sadie هم به چنگ پینکرتونها افتاد. آرتور مورگان اقدام به نجات هردوی آنها کرد. در نهایت هم وقتی با میلتون درگیر شده بود ابیگل به سر میلتون شلیک کرد و ماجرا به خیر گذشت. آرتور اینجا هم میتوانست مثل داچ و مایکا ریسک نکند و از نجات ابیگل بگذرد، اما او واقعاً چنین آدمی نبود.
۱- گذشتن از زندگی خودش برای نجات دادن “جان مارستون”
در طول بازی آرتور مورگان به اینکه زندگی خودش رو برای نجات دیگران در معرض خطر قرار دهد عادت میکند. و در نهایت حتی جانش را هم در این راه از دست میدهد. برای دیدن این صحنه باید بین کمک به جان و برداشتن پولها یکی را انتخاب کنیم. بعد از پشت سر گذاشتن دو درگیری در راه بالا رفتن از کوهستان، آرتور متوجه میشود که هردوی آنها نمیتوانند جان سالم به در ببرند. پس به جان میگوید تا تنهایی ادامه دهد و خودش پینکرتونها را عقب نگه دارد.
بعد از اینکه جان در نهایت صحنه را ترک میکند، آرتور توسط Micah غافلگیر میشود و با او درگیر میشود. تا اینکه داچ از راه میرسد. بسته به میزان احترام و انسانیتی که در طول بازی به دست آوردهاید این کاتسین متفاوت رقم میخورد. اما در نهایت هر دو پایان بازی با مرگ آرتور تمام میشود. در این سناریو، آرتور خودش و پولی را که جمع کرده بود، برای جان و خانوادهاش قربانی میکند. تا آنها شانس شروع یک زندگی جدید را داشته باشند.
نظر شما در خصوص شخصیت آرتور مورگان چیست؟