مقالات بازی

چرا بتمن نمی‌تونه آدما رو بکشه، بخش اول

این موضوع همیشه مطرح می‌شه: چرا بتمن اون جوکر لعنتی رو نمی‌کشه؟ خب، در نگاه اول، سیاست «نکشتن» کاملاً منطقی به نظر می‌رسه. ولی وقتی با یه دیوونه قاتل روبه‌رو می‌شی که با افتخار گناهش رو قبول می‌کنه، با ذوق و شوق از کشتن‌های بعدی حرف می‌زنه، انگار یه منبع بی‌پایان از پول و آدم‌های آماده به خدمت داره، بیش از حد باهوش و خطرناکه و انگار به شکل ماورایی می‌تونه از دستگیر شدن فرار کنه یا از هر تیمارستان و زندانی بگریزه، اون موقع به نظر می‌رسه که شاید، فقط شاید، این قانون «نکشتن» رو بشه برای یه بار کنار گذاشت.

بعد از یه مدت، جوکر دیگه کمتر شبیه یه شخصیت به نظر می‌رسه و بیشتر انگار یه نیروی طبیعت غیرقابل کنترله. برای همین کم‌کم از دست بتمن عصبانی می‌شیم. این یارو باهوشه، می‌دونه جوکر دوباره فرار می‌کنه و باز آدم می‌کشه. از یه جایی به بعد، نباید یه کم تقصیر این فاجعه رو بندازیم گردن بتمن که گذاشته این مشکل این‌قدر ادامه پیدا کنه؟ اون قدرتشو داره که جوکر رو متوقف کنه، پس نباید یه بخشی از این خون‌ها رو دستای خودش باشه؟

فاجعه ۲۰۰ میلیون دلاری Rocksteady: بتمن زنده است، اما خیلی دیر شده؟

اینجا طرفدارای بتمن می‌پرن وسط و یه سری بهونه‌های داخل داستانی برای این سیاستش میارن: «اون فقط زیادی ایده‌آلیسته!» یا شاید یه سری بهونه‌های خارج از داستان: «تو قدیما، کد کمیک‌ها اجازه نمی‌داد قهرمانا عمداً آدم بکشن!» یا شایدم یه پیام اخلاقی بهش گره بزنن: «آره، این مرگ‌های مداوم نشون می‌ده روش‌های بتمن جواب نمی‌ده!»

این دلایل همشون به جای خودشون خوبن. واقعاً، هر چیزی که بهت کمک کنه اعتراضاتت رو کنار بذاری و دوباره از بتمن لذت ببری، کافیه. ولی یه دلیل عمیق‌تر برای اینکه چرا بتمن نمی‌تونه آدم بکشه وجود داره، و این هیچ ربطی به شخصیتش یا دیدگاه‌های فرهنگی درباره کشتن نداره. این یه ضرورت مکانیکی تو داستان‌هاشه، و هیچ‌قدر بهونه‌تراشی و توضیح هم نمی‌تونه اینو تغییر بده. اگه بتمن دشمناشو بکشه، کل دنیای بتمن نمی‌تونه وعده اصلیش رو عملی کنه.

کدام بتمن؟

رتبه‌بندی بهترین بازی‌های بتمن در تمام دوران: از تیمارستان آرکام تا شوالیه‌های گاتهام

تو این ۷۵ سال، کلی بتمن مختلف داشتیم. بتمن عصر طلایی. بتمن عصر نقره‌ای. بتمن آدام وست دهه ۶۰. بتمن کیتون، بتمن کیلمر، بتمن کلونی، بتمن بیل. بتمن سوپرفرندز. بتمن فرانک میلر. بتمن سریال انیمیشنی. بتمن نیو ۵۲. و همین‌طور ادامه داره. این شخصیت تو این چند دهه کلی شخصیت‌های مختلف به خودش گرفته. در حالی که خود گاتهام همیشه یه فضای تاریک و آرت‌دکو-مانند داشته، حال و هوای شهر از «یه کلان‌شهر معمولی آمریکایی» تا «یه جهنم شهری ویران و بی‌قانون» خیلی متغیر بوده.

این داستان از نظر لحن خیلی پراکنده‌ست، و نمی‌خوام با بحث‌های ریز و دقیق طرفدارای متعصب بتمن که سر هر نسخه و تغییر شخصیت بحث می‌کنن، گرفتار شم. پس برای این سری مقالات، قراره درباره بتمن بازی‌های آرخام حرف بزنیم: آرخام اسایلم، آرخام سیتی، و آرخام نایت. نه، بتمن آرخام اوریجینز رو حساب نمی‌کنم، چون اون یه بتمن کمی متفاوته و همون‌طور که دو جمله پیش گفتم، می‌خوام موضوع رو ساده نگه دارم. این انتخاب رو نکردم چون بتمن آرخام «بهترین» بتمنه یا فکر می‌کنم این نسخه به نوعی قطعی و نهاییه. این بتمن رو انتخاب کردم چون نمونه خوبی برای مشکلی که می‌خوام درباره‌ش حرف بزنم، نسخه‌ایه که باهاش از همه بیشتر آشنا هستم، و نسخه‌ایه که راحت‌تر می‌تونم ازش اسکرین‌شات بگیرم.

یه پیش‌فرض کج و معوج

بتمن آرخام سیتی

مشکل بتمن اینه که دنیاش بر اساس یه پیش‌فرض کج و معوج بنا شده. دقت کنید، نگفتم شکسته. این مثل فال‌اوت ۳ نیست که دنیا به خاطر بی‌توجهی به درست کنار هم قرار گرفتن تکه‌ها از هم پاشیده باشه. دنیای بتمن کج و معوجه، چون برای رسیدن به اهداف داستان، باید دنیا رو به شکلی کج و معوج کنی که دیگه با دنیای واقعی جور درنیاد. و نه، منظورم پذیرش توانایی‌های خارق‌العاده یا گجت‌های سوپرتکنولوژیکش نیست. این مشکلات عمیق‌ترن. این مشکلات به ناچار همه تو این دنیا رو یه کم کج و معوج می‌کنن، نه فقط شخصیت‌های اصلی.

بتمن یه نوع خاص از فانتزی فرار از واقعیته که برای ارضای یه نیاز خیلی خاص طراحی شده. مشکل داستان‌هایی که برای جذب یه فتیش خاص ساخته شدن اینه که اگه اون فتیش مال تو باشه، اصلاً به نظرت عجیب نمیاد. احتمالاً حتی متوجه نمی‌شی که داستان چقدر کج و معوجه، چون دنیا برات منطقی به نظر می‌رسه و به‌طور غریزی می‌فهمی اگه دنیا جور دیگه‌ای بود، دیگه به نیازهای سرگرمی تو پاسخ نمی‌داد. این اشکالی نداره، ولی باعث می‌شه نگاه کردن بهش به شکل عینی یه کم سخت بشه.

قبل از اینکه به این بپردازیم که بتمن چطور کج و معوجه، بیاید یه چیزی رو نگاه کنیم که (طبق آمار) احتمالاً اکثر خواننده‌های این سایت بهش اهمیتی نمی‌دن. بیاید یه چیزی رو ببینیم که احتمالاً نیاز تو رو ارضا نمی‌کنه، و برای همین بخش‌های کج و معوج داستان به جای طبیعی به نظر اومدن، عجیب و غریب و ناجور به نظر می‌رسن. بیاید سریال خون‌آشامی توایلایت یا گرگ‌ومیش رو نگاه کنیم…

پیش‌فرض کج و معوج توایلایت

سریال خون‌آشامی توایلایت یا گرگ‌ومیش
سریال خون‌آشامی توایلایت یا گرگ‌ومیش

برای فهمیدن یه پیش‌فرض کج و معوج، اول باید بفهمی داستان داره سعی می‌کنه چی کار کنه. حالا، من کتاب‌های توایلایت رو نخوندم و هیچ‌کدوم از فیلم‌هاشو ندیدم، ولی برای این بحث این مهم نیست. قضاوت من کاملاً بر اساس چیزاییه که از فرهنگ عامه درباره توایلایت جذب کردم، و دارم درباره دنیای توایلایت به شکل کلی و انتزاعی حرف می‌زنم و مهم نیست که آیا نویسنده این مشکلات رو توضیح داده یا بهشون اشاره کرده. حتی اگه درباره جزئیات داستان کاملاً اشتباه کنم، مهم نیست. فقط فرض کن داریم درباره یه کپی خیالی از توایلایت حرف می‌زنیم. کلی کتاب شبیهش هست، و انگار همشون به یه شکل کج و معوجن.

فرض کن می‌خوایم یه داستان بنویسیم، و می‌خوایم داستانمون به این اهداف برسه:

  • قهرمان زن باید یه شخصیت نسبتاً خنثی و بدون ویژگی‌های شخصیتی قوی باشه. توصیف ظاهریش باید مبهم باشه و پیشینه‌ش معمولی، تا بتونه به‌عنوان یه شخصیت جایگزین برای مخاطب عمل کنه.
  • باید مورد توجه و اشتیاق شدید یه مرد خوش‌قیافه و قدرتمند قرار بگیره. نه، بذار دو تا مرد باشه، برای یه مثلث عشقی!
  • گاهی اوقات ماجرا بیشتر درباره تعقیب و گریزه تا رسیدن به خط پایان. رابطه برای بعضی از زن‌های جوون می‌تونه ترسناک باشه، و همیشه این نگرانی تو ذهن خواننده هست که شاید عشق مرد فقط یه تظاهر برای رسیدن به رابطه باشه. پس تو داستانمون، یه بهونه جور می‌کنیم که چرا این دو جوون تو اولین فرصت لباساشونو درنمیارن و عشقشونو به سرانجام نمی‌رسونن. در عوض، تنش عاشقانه رو برای چند کتاب کش می‌دیم. شخصیت‌هامون همیشه روی لبه این پرتگاه معلق می‌مونن!
  • این یعنی شخصیت جایگزین مخاطبمون می‌تونه مورد هوس دو تا مرد باشه، ولی در عین حال مورد عشق واقعی هم باشه، و ما می‌دونیم این عشق واقعیه چون اگه این مردا فقط دنبال رابطه بودن، خیلی وقت پیش ولش کرده بودن. اون می‌تونه از هیجان احساس جذاب و خواستنی بودن لذت ببره، بدون پیچیدگی‌های خراب‌کننده فانتزی که از رابطه میاد.

برای انصاف، باید بگم این داستان قبلاً بارها گفته شده. برو یه قفسه رمان عاشقانه تو کتابخونه بزن زمین، نصف کتابایی که جمع می‌کنی این ویژگی‌ها رو دارن. (هرچند فکر کنم اکثرشون بعد از چند صد صفحه انتظار و مقدمه‌چینی بالاخره می‌رسن به رابطه؟) حالا بیایم شخصیت‌های مرد داستانمون رو یه گرگینه (عضلانی، بدون پیراهن) و یه خون‌آشام (آروم، مرموز، پیر ولی جوون به نظر می‌رسه) کنیم تا یه کم حال و هوای داستان ژانری بشه و این مردا مثل پسرای بد خطرناک به نظر بیان.

یه دلیلی داره که این کتابا مثل نقل و نبات فروش رفتن، و این دلیل به خاطر داستان‌های پیچیده یا نثر درخشانشون نیست. این کتابا دقیقاً همون نقطه‌ای رو پیدا کردن که یه نیاز خیلی خاص رو ارضا می‌کنه. اگه این نیاز رو داشته باشی، احتمالاً عاشق این کتابا می‌شی. اگه این نیاز تو نیست، کل ماجرا به نظرت عجیب، بچه‌گونه و به شدت ساختگی میاد.

سریال خون‌آشامی توایلایت یا گرگ‌ومیش
سریال خون‌آشامی توایلایت یا گرگ‌ومیش

آخ از این طرفدارای توایلایت با این علایق عجیبشون، مگه نه؟

ولی نکته مهم اینه که توایلایت کج و معوجه، و باید خودتو یه کم خم کنی تا بتونی باهاش کنار بیای. نه، منطقی نیست که دو تا مرد فوق‌العاده جذاب سر یه دختر معمولی دعوا کنن. نه، منطقی نیست که یه خون‌آشام خیلی پیر عاشق یه دختر دبیرستانی بشه. نه، این شخصیت‌ها دلیل محکمی برای این ندارن که چرا با ادامه سری رابطه نکنن. نه، منطقی نیست که این یاروی باستانی دور و بر دبیرستان پرسه بزنه و درام‌های سطحی نوجوونا رو تحمل کنه. دلیل اینکه توایلایت کج و معوجه اینه که نمی‌تونی این مشکلات رو درست کنی بدون اینکه جذابیتشو خراب کنی.

می‌تونی توضیح بدی که گرگینه و خون‌آشام عاشق قهرمان زن شدن چون اون خیلی جذابه، ولی اون موقع دیگه نمی‌تونه یه شخصیت جایگزین مخاطب باشه. اینا برای یه فانتزی «چی می‌شد اگه مردای جذاب عاشق تو به همون شکلی که هستی بشن؟» هستن، که با فانتزی «چی می‌شد اگه تو یکی دیگه بودی؟» کاملاً فرق داره.

می‌تونی توضیح بدی که چرا آقای خون‌آشام پیر عاشق قهرمان زنمونه با این که بگی اون به دخترای زیر سن قانونی علاقه داره، ولی هرچند یه مرد مرموز مسن‌تر می‌تونه جذاب باشه، یه آدم منحرف که دنبال جوونا می‌گرده حال به هم زنه.

می‌تونی بهونه «نبود رابطه» رو توجیه کنی، می‌دونم بخش خون‌آشامی ماجرا به این ربط داره. می‌دونم بعضیا فکر می‌کنن این توجیه خوبی نیست. بازم نمی‌خوام سر جزئیات بحث کنم. با جدا کردن شخصیت‌های اصلی با یه مانع فیزیکی یا فرستادنشون به نقاط مختلف دنیا و گفتن اینکه دارن برای رسیدن به هم تلاش می‌کنن. ولی اون موقع همه اون صحنه‌های خیره شدن به چشمای هم، بوسیدن، دیالوگ‌های پرشور اغراق‌آمیز و معلق موندن روی لبه از دست دادن کنترل و عشق‌بازی شدید رو از دست می‌دی.

آره، می‌تونیم دنیا رو منطقی‌تر کنیم، ولی این کار باعث می‌شه برای مخاطب هدف کمتر ارضاکننده باشه. دنیا کج و معوجه چون این حداکثر منطقیه که می‌تونه داشته باشه و هنوز به اون چهار هدف مورد نظر ما برسه. آدمای تو مخاطب هدف (کسایی که این فانتزی خاص رو دوست دارن) اینو به‌طور غریزی می‌فهمن و از این چیزای عجیب شکایت نمی‌کنن، هرچند بقیه ما فوراً متوجهشون می‌شیم.

دفعه بعد ادامه می‌دیم و درباره ویژگی‌های خاص بتمن و اینکه چطور دنیای گاتهام به ناچار کج و معوجه حرف می‌زنیم…

رضا خلف چعباوی

به نام خدا - سلام، سابقه‌ی نوشتن بیش از 3000 مطلب گیمینگ و نویسندگی در بزرگ‌ترین سایت‌های ایران. بازی‌های مورد علاقه: Metal Gear Solid 3، سری Devil May Cry، فرنچایز Yakuza: Like a Dragon و Gravity Rush. ایمیل کاری: khc.reza@gmail.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا