معرفی و نقد سریال

نقد سریال When Life Gives You Tangerines وقتی زندگی به تو نارنگی می‌دهد

خلاصه قسمت دوم وقتی زندگی به تو نارنگی می‌دهد – عمیقاً احساسی و طاقت‌فرسا

هشدار: این مقاله شامل اسپویل است.

وقتی زندگی به تو نارنگی می‌دهد در قسمت دوم به یک ترن هوایی احساسی تبدیل می‌شود؛ قسمت‌های ۵ تا ۸ اشک بینندگان را به‌وفور جاری می‌کنند.

خب، این حجم از احساسات خیلی زیاد نبود؟ نمی‌توانم تصور کنم که چند نفر بعد از تماشای سریال کره ای When Life Gives You Tangerines 2025 دل‌شکسته شده‌اند. این فصل، درحالی‌که ادامه‌ی مستقیم بخش اول است، بار احساسی داستان را به سطحی کاملاً جدید می‌برد.

طوفانی در راه است

شرایط از همان ابتدا چندان دلگرم‌کننده نیست. گوان-سیک بیکار است و احساس می‌کند نمی‌تواند برای خانواده‌اش تأمین مالی کند. سایه‌ی سنگین اندوه و شکست او را دنبال می‌کند، اما در میان این تاریکی، لحظات کوچکی از مهربانی و همدلی اطرافیان باعث ایجاد روزنه‌ای از امید می‌شود. کمک مالی از طرف مادربزرگ ائه-سون شرایط را تغییر می‌دهد، یک قایق جدید، همزمان با لحظه‌ی زایمان ائه-سون، و بعد از آن، خانه‌ای جدید و یک فرزند سوم.

قسمت ۵ به‌وضوح طراحی شده تا این حس را به بیننده بدهد که همه‌چیز در حال بهتر شدن است. یک جامعه‌ی حمایتگر، پیشرفت، و امنیت نسبی در داستان دیده می‌شود. اما خرافات همچنان بر زندگی آن‌ها سایه افکنده است. وقتی ائه-سون در پایان این قسمت، گئوم-میونگ را به قایق گوان-سیک دنبال می‌کند، این حرکت به‌طرز غیرقابل‌توضیحی شبیه به یک نشانه‌ی شوم به نظر می‌رسد. چیزی وحشتناک در راه است.

یک فاجعه‌ی غیرقابل‌تصور

در قسمت ۶، تراژدی ناگهان از راه می‌رسد، مرگ دونگ-میونگ، پسر ائه-سون و گوان-سیک، در یک طوفان دریایی. همه، از والدین گرفته تا خواهر و برادرهایش، خود را به نوعی مقصر می‌دانند و هر کدام احساس گناه شدیدی را تجربه می‌کنند. اما روند التیام زخم‌ها، تحت تأثیر ضرورت ادامه‌ی زندگی، سریع‌تر از حد انتظار پیش می‌رود. خانواده برای حمایت از یکدیگر متحد می‌شوند، جامعه‌ی آن‌ها نیز پشتیبانشان است، اما تأثیر این اتفاق عمیق است، به‌خصوص برای ائه-سون که از این پس بیش‌ازپیش به دریا بی‌اعتماد می‌شود.

پس از این فاجعه، زندگی تحت سایه‌ی اندوه پیش می‌رود. این فقدان بر تمام اتفاقات تأثیر می‌گذارد، به‌ویژه زمانی که گئوم-میونگ بزرگ می‌شود و مسیر خودش را دنبال می‌کند. وقتی در دانشگاه ملی سئول پذیرفته می‌شود، از خداحافظی با معشوق خود که به خدمت سربازی می‌رود، اجتناب می‌کند، گویی نمی‌خواهد درد جدایی را دوباره تجربه کند. این درد از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود، اما در کنار آن، نوعی همبستگی خانوادگی نیز شکل می‌گیرد که به آن‌ها کمک می‌کند زخم‌هایشان را التیام بخشند.

تسلیمی در کار نیست

قسمت‌های ۷ و ۸ نیز روند دردناک داستان را متوقف نمی‌کنند. زمان می‌گذرد، چارچوب روایت کمی تغییر می‌کند، اما حس غم و اندوه همچنان بر داستان حاکم است. باور اینکه هنوز در نیمه‌ی راه هستیم، سخت است. چقدر درد و رنج در زندگی یک فرد می‌تواند جای بگیرد؟

البته، قسمت ۷ کمی فرصت نفس کشیدن به بیننده می‌دهد. اتفاقات شدیدتر موقتاً کنار گذاشته می‌شوند و داستان روی رقابت ائه-سون برای تصدی مقام رئیس دهکده در برابر سانگ-گیل متمرکز می‌شود. در این میان، اون-میونگ، برادر کوچک‌تر گئوم-میونگ، مسیر متفاوتی نسبت به خواهرش در پیش گرفته و به پدرش، گوان-سیک، شباهت دارد، بلوف‌زن، ماجراجو، و زیرک.

در این بخش، گئوم-میونگ نیز بیش‌تر در کانون توجه قرار می‌گیرد. او برای تدریس به دختری ثروتمند استخدام می‌شود که از او متنفر است، چراکه نمی‌تواند هوش او را با موقعیت اجتماعی‌اش تطبیق دهد. این موقعیت مستعد یک بحران است. زمانی که گئوم-میونگ از تقلب در امتحانات برای این دختر امتناع می‌کند و به اصول خانوادگی‌اش پایبند می‌ماند، به دزدی متهم شده و به اداره‌ی پلیس برده می‌شود.

او از دادن شماره‌ی والدینش به پلیس خودداری می‌کند تا آن‌ها را درگیر نکند، که نشان‌دهنده‌ی وفاداری و رشد او در طول داستان است. اما در نهایت، خدمتکار خانواده که همان زنی است که ائه-سون و گوان-سیک در مسافرخانه‌ی بوسان به او کمک کرده بودند، به کمکش می‌آید و دین خود را ادا می‌کند. این حلقه‌ی محبت و بازپرداخت لطف، به زیبایی درون‌مایه‌های اصلی سریال را برجسته می‌کند.

تسلسل درد و امید

گوان-سیک وقتی برای دیدن گئوم-میونگ به سئول می‌رود، با یونگ-بئوم، پسر موردعلاقه‌ی گئوم-میونگ، روبرو می‌شود. گئوم-میونگ چندین بار او را ترک کرده، اما دلایلی که آورده برای گوان-سیک آشناست، زیرا همان دلایلی هستند که ائه-سون در گذشته به خودش داده بود. او ناگهان زندگی خود را در آینده‌ی گئوم-میونگ منعکس می‌بیند و گویی سرنوشت از قبل تعیین شده است.

با این حال، خاطره‌ی دونگ-میونگ همچنان بر زندگی‌شان سایه انداخته است. گئوم-میونگ به‌شدت احساس گناه می‌کند و والدینش هر یک به‌شیوه‌ای متفاوت عزاداری می‌کنند، ائه-سون با پرهیز از نگاه کردن به هر پسری که در سن دونگ-میونگ باشد، و گوان-سیک با خیال‌پردازی درباره‌ی این که اگر پسرش زنده می‌ماند، چه آینده‌ای می‌توانست داشته باشد.

در نهایت، ائه-سون با اجازه دادن به گئوم-میونگ برای دنبال کردن رویاهایش، وظیفه‌ی مادری خود را به انجام رسانده است، هرچند این مسیر همیشه آسان نبوده است. این حقیقت در مکالمه‌ی رویایی ائه-سون با مادرش در پایان قسمت ۸، به‌زیبایی به تصویر کشیده شده است؛ صحنه‌ای که نمونه‌ای از روایت احساسی و ظریف این کی‌درامای فوق‌العاده است. به نظر می‌رسد که این اثر، چیزی فراتر از یک داستان معمولی است، این سریال واقعاً خاص است.

با ساویس‌گیم بمانید:

رضا خلف چعباوی

به نام خدا - سلام، سابقه‌ی نوشتن بیش از 3000 مطلب گیمینگ و نویسندگی در بزرگ‌ترین سایت‌های ایران. بازی‌های مورد علاقه: Metal Gear Solid 3، سری Devil May Cry، فرنچایز Yakuza: Like a Dragon و Gravity Rush. ایمیل کاری: khc.reza@gmail.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا