نقد و بررسی بازی Gears of War: Ultimate Edition؛ شکوه یک بازگشت
(به قلم حسن نصرالهی)
بی اغراق نیست اگر بگوییم که نسل هفتم وامدار سری بازیهای Gears of War است. اپیک گیمز و مایکروسافت راهی را رفته بودند که بیش از نیمی از بازیهای نسل هفت به آن وابسته شده بود. هر تیمی برای رسیدن به موفقیت گریزی به فرمول تابناک این بازی میزد اما افسوس که اکثر آنها نه Gears of War میشدند و نه حتی قابل قیاس با آن شاهکار بودند.
فرمول جادویی ذکر شده تنها در دستان اپیک گیمز بود. آنها میدانستند که چگونه با عناصر سادهی شکل گرفته، معجونی خلق کنند که بدون دستانداز تا حد زیادی جذاب و درگیرکننده باشد و با امکاناتی به ظاهر اندک، بازیباز را تا ساعتها پای بازی میخکوب کند. صرف نظر از این نکات، چنین بازیهایی باید آنقدر در پرداخت ماهرانه باشند که با وجود معرفی نشدن قابلیت جدید در گیم پلی، بتوانند شادابی خود را حفظ کنند. وگرنه چه کسی میتواند یک اکشن ساده بر مبنای کاورگیری که بدون هیچ پسوندی در گیم پلی به پیش میرود را تحمل کند!
هنر اپیک گیمز اینجاست که آنقدر روند بازی را دستخوش تغییر میکند که اصلاً یادتان میرود از اول بازی تا آخرین دقیقهاش، بدون آنکه گذر زمان را احساس کنید با اندک سلاحهای تعیین شده بازی را به پایان رساندهاید. این همان بحث چگونگی است که اپیک گیمز میداند و دیگران خیر. در واقع خالقان با کمترین امکانات ممکن در گیم پلی بیشترین محتوا را تولید کردهاند. نکتهای که مهمترین وجه تمایز این سری با دیگر بازیهای هم سبک است. حال The Coalition ضمن وفاداری کامل به این موضوع، به بازی رنگ و لعاب ویژهای بخشیده و آن را با فناوری زمانه سر و سامان داده است تا از این طریق بتواند وارد نسل هشتم کنسولها شود.
14 سال از روز اضطراری گذشته است. لوکاستها هجوم آوردهاند و بسیاری از مردم را کشتهاند. “مارکوس فینیکس” سرباز سابق Cog که ارتش را ترک کرده بود تا بلکه پدرش را نجات دهد، به وسیلهی بهترین دوستش “دام” (Dom) از زندان آزاد شده و دوباره برای انجام ماموریت عازم میشود تا بلکه بتواند از یک فاجعهی در حال وقوع جلوگیری کند.
طبیعتاً داستان در Gears of War نمیتواند جریان اصلی بازی باشد. با این حال داستان آن قدر خوب است که بتواند در میان آتشبازی موجود، خود را نشان دهد. شخصیت پردازی به خوبی انجام شده است و مارکوس فینیکس نیز با آن صداگذاری محشرش، حسابی به دل مینشیند.
خوبی قصه این است که خللی در گیم پلی ایجاد نمیکند و سکانسهای کوتاه بازی نه تنها پرداختی رضایت بخش دارند بلکه کاتالیزوری عالی برای نبردهای پر هیجان بازی نیز به شمار میروند. هر وقت بازی نیازی به قصه گفتن داشته باشد این کار را به درستی انجام میدهد. و بدون کش و قوس اضافی ماجرای خود را ترسیم میکند. در واقع دیالوگهای بازی چند خطی و کاملاً متناسب با روند بازی هستند. در همین راستا همراه شدن با گروه دلتا به سادگی ممکن و حتی لذتبخش میشود.
خالقان با بر پا کردن قصهای ساده و جذاب توانستهاند میل به پیشروی را افزایش دهند. هر چند که قدرت اصلی Gears of War در طراحی مراحل و اکشن بی رقیبش نمایان میشود. اما برای جان بخشیدن به این نکات، قصه نیز پا به پای دیگر عناصر بازی حرکت میکند و در کل تجربهای عمیق و خوش آیند را به ارمغان میآورد.
نماد یک بازگشت
فرمول ساده و طلایی Gears of War که از سال 2006 تاکنون همچنان پای ثابت اکثر بازیهای روز است، کماکان درگیر کننده و جذاب به نظر میرسد. حال با وجود این بازسازی خوش ساخت، گویا زمان به عقب بازگشته است تا بازیباز را به یاد خاطرات خوب گذشته بیاندازد.
کمتر کسی پیدا میشود که با شاهکار Epic آشنایی نداشته باشد. یکی از پرچمداران کنسولهای مایکروسافت، به نحو عجیبی جذاب و پرتکاپوست. این عناصر با گذشت این همه سال، نه تنها دست نخورده باقی ماندهاند بلکه خالقان با رنگ و لعاب بخشیدن به بازی، ارزشهای دوبارهای به آن بخشیدهاند.
به طور حتم میدانید که Gears of War یک اکشن عالی و لذتبخش بر مبنای کاور گیری است. خالقان با همین عناصر ساده، مخاطب را تا ساعتها پای بازی نگه میدارند. در واقع سادگی بازی و قابل دسترس بودن آن، شاخصههایی نمادین و دلچسب هستند که بدون هیچ دردسری بازیباز را با خود همراه میکنند.
از سویی دیگر طراحی مراحل Gears of War کم از شاهکار ندارند و مدام در حال گردشند. هرچند بازی ممکن است در اوایل کمی در دام تکرار بیفتد، اما گیم پلی در نهایت سرشار از لحظههای فوق العاده است. به عبارتی دیگر بازی از امکانات کمی که دارد به بیشترین محتوای تولیدی میرسد و گاهی فراتر از ظرفیتهای موجود سرگرم کننده میشود!
نکتهای دیگر که باید به آن اشاره کنیم مربوط به سلاحهای مارکوس است. اگر چه او سلاحهای کمی را در اختیار دارد اما اصلاً کمیت احساس نخواهد شد. چون سلاحها به قدری خوش ساخت از کار درآمدهاند که اصلاً نمیتوان به کمیت موجود فکر کرد. خصوصاً سلاح اصلی گروه دلتا که Lancer نام دارد و بی شک از بهترین سلاحهای معرفی شده برای یک بازی اکشن است.
به طور کلی بازی در این بخش چندان کم و کاستی ندارد. حتی با وجود خطی بودن، امکانات کم و شاید بارگذاریهای طولانی، Gears of War در مقیاسی وسیع یکی از بهترین شوترهای تاریخ است که از اصول خاص خود پیروی میکند.
این اصول که وابسته به ذهن خلاق “کلیف بلزینسکی” هستند در عین سادگی تشریح بسیار پیچیدهای دارند. لذا توضیحات موجود چندان نمیتواند راه گشا باشد. Gears of War را باید بازی کرد و از طریق تجربه به عمق آن پی برد. بازی سرشار از اعتماد به نفس سازندگان است که با پافشاری بر اصول خود توانستهاند عنوانی پیشرو را عرضه کنند. عنوانی با عناصر کارآمد، که هم جذاب و سرگرم کننده است و هم میتواند کلاس درسی جامع برای ساخت یک بازی قابل احترام باشد.
بدون شک غولآخرها نقطه اوج مبارزات Gears of War هستند. غولآخرها انصافاً پرتکاپو و هیجان انگیز از کار درآمدهاند. این نکته در خصوص مبارزه با Brumack و ژنرال Raam کاملاً صدق میکند. مبارزه با آنها سرشار از لحظههای نفس گیر و به یاد ماندنی است. در مجموع تمامی غولآخرها با نقطه ضعفهای خاص خود جذاب، غیر تکراری و پر تنش از کار درآمدهاند. در این لحظهها ارزیابی شرایط بسیار جدیتر از حالت معمول شده و زمان سنجی برای واکنشهای به موقع، به عاملی تعیین کننده برای غلبه بر آنها بدل میشود.
لازم به ذکر است که باوجود امکانات کم در بخش داستانی Gears of War، امکان چند بار به پایان رساندن بازی وجود دارد. به لطف طراحی مراحل بی نظیر، گان پلی عالی و درجه سختی متغیر، میتوان بارها بازی را به پایان رساند و به دفعات زیادی لحظههای هیجان انگیز را با همان لذت سابق تجربه کرد.
حتی اگر در زمان عرضه نسخهی اصلی Gears of War را بارها تجربه کردهاید، همچنان بعضی از عناصر بازی میتواند بدیع و فوقالعاده باشد. اولین لوکاستهای درآمده از زیر زمین، کاور گیری اصولی با انیمیشنهای دیدنی، حس دویدن ناب با لرزشهای مبتکرانهی دوربین، سیستم دایرهای شکل بازیابی سلامتی و دیگر عوامل موجود، کماکان جذاب و بی تکرار هستند! لذا با وجود این بازسازی خوش ساخت، هیچ بهانهای برای تجربه نکردن Gears of War وجود نخواهد داشت. عنوانی کالت و تاثیر گذار که انگار تاریخ انقضا برایش معنا ندارد.
گرافیک و فضاسازی Gears of War که در زمان خود بی نمونه بود اکنون با یک بازسازی بی نقص حرفهای بسیاری برای گفتن دارد. تک تک نماهای بازی خیره کنندهاند و فضاسازیها واقعاً عالی و تماشایی از کار درآمدهاند. پیشرفت بصری بازی نسبت به نسخهی اورجینال واقعاً چشمگیر است.
خالقان با رنگ و لعاب بخشیدن به فضاهای مرده و خاکستری این اثر، لذت دو چندانی را به تجربهی دوبارهی آن بخشیدهاند. نورپردازی و جلوههای دیداری دست کمی از عناوین برتر نسل هشتم ندارند. مایکروسافت نشان داد که یک بازسازی تا چه اندازه میتواند تاثیرگذار باشد. در واقع به صراحت میتوان گفت که جلوههای گرافیکی Gears of War: Ultimate Edition کاملاً به روزرسانی شده و از این حیث کار خالقان تحسین برانگیز است.
موسیقی و صداگذاری نیز در سطح بسیار بالایی است. صداپیشگی شخصیتها حرف ندارد. صدای بم و خشن “مارکوس فینیکس” نقش به سزایی را در پرداخت او ایفا میکند. موسیقی نیز کاری بسیار خوب و متناسب با لحظههای بازی است و با اوج و فرودهای حساب شده، ضرب آهنگ بازی را کنترل میکند.
سخن پایانی
در نهایت Gears of War یک عنوان کالت و تاثیرگذار است و بازسازی آن نیز حرفهای بسیاری برای گفتن دارد. تمامی جنبههای بازی کیفیت بسیار بالایی دارند و در این نسخه حتی میتوان گفت بهتر نیز شدهاند. در واقع بازسازی Gears of War این فرصت را به ما داده است تا ضمن یادآوری خاطرات گذشته، باری دیگر به سیارهی سرا بازگردیم و با ورژنی ارتقاء یافته، همه چیز را با حال و هوای دیگری تجربه کنیم. پس بهتر است فرصت را غنیمت بشمارید و به گروه دلتا ملحق شوید. هم پیمان شدن با مارکوس و یارانش، کلید شما برای ورود به یک اکشن عالی، نفسگیر و تکرار نشدنی است.
امتیاز ساویسگیم: 9 از 10
FINAL VERDICT
In the end, Gears of War is a cult and influential title, and its remake has a lot to say. All aspects of the game are very high quality and in this version we can even say that they have been improved. In fact, the remake of Gears of War has given us the opportunity to return to the planet Sera while reminiscing about past memories, and with an upgraded version, to experience everything in a different atmosphere. So it is better to seize the opportunity and join the Delta group. Allying with Marcus and his allies is your key to entering a great, breathtaking and unique action
SavisGame Score: 9 out of 10