دارک سولز ۲، ساختهی استودیوی فرامسافتور در سال ۲۰۱۴، بدون شک یکی از برجستهترین و شجاعانهترین آثار در تاریخ بازیهای ویدیویی است. این بازی نهتنها یک تجربهی عمیق و غنی ارائه داد، بلکه با جسارت، فرمول سری سولز را بازتعریف کرد و استانداردهای جدیدی برای گیمپلی، روایت و جهانسازی تعیین نمود. با این حال، در زمان عرضه، جامعهی طرفداران به دو دسته تقسیم شدند: عدهای این شاهکار را ستایش کردند و عدهای با نفرتپراکنی غیرمنصفانه، آن را محکوم نمودند. دارک سولز ۲ حتی با کسب امتیازات بالا از منتقدان و نامزدی برای جایزهی بهترین بازی سال (که البته از نظر من چندان حائز اهمیت نیستند)، از حملات برخی طرفداران دوآتشهی سری در امان نماند. اما چرا گروهی از طرفداران اینچنین گارد گرفتند و نفرت خود را نثار این اثر کردند؟ در این مقاله، به ستایش دارک سولز ۲ میپردازیم و با نگاهی انتقادی، دلایلی را بررسی میکنیم که چرا این نفرتپراکنیها نهتنها غیرمنصفانه، بلکه گاهی متعصبانه و کوتهبینانه بود.
یک انقلاب در گیمپلی: وزن و استراتژی بهجای میمونبازی
یکی از بزرگترین نقاط قوت دارک سولز ۲، تحول شگرف آن در سیستم مبارزات بود. برخلاف نسخهی اول که جاخالی دادنهای سریع و گاهی بیمنطق (اسپم کردن دکمهی دایره) راه را برای پیروزی هموار میکرد، دارک سولز ۲ مبارزاتی سنگین، تاکتیکی و پروزن ارائه داد. هر ضربه، هر دفاع و هر حرکت در این بازی نیازمند برنامهریزی و دقت بود. این تغییر، گیمپلی را به تجربهای عمیقتر و رضایتبخشتر تبدیل کرد که بازیکن را وادار میکرد به جای واکنشهای لحظهای، استراتژیک فکر کند. اما ظاهراً این عمق برای برخی طرفداران که به پرشهای میمونوار عادت کرده بودند، خوشایند نبود. آنها به جای استقبال از این نوآوری، به آن تاختند و گویی انتظار داشتند بازی صرفاً نسخهی بازسازیشدهی دارک سولز ۱ باشد. این پیشداوری، مانع از آن شد که این گروه ارزش واقعی سیستم مبارزات جدید را درک کنند.
دسترسیپذیری هوشمندانه: چرا عدهای از لذت بردن دیگران متنفرند؟
یکی دیگر از انتقادات عجیب و غیرمنصفانه به دارک سولز ۲، اضافه شدن آیتمهایی مثل لایفجم (Life Gem) و سیستم فانتومهای کمکی بود که بازی را برای طیف گستردهتری از بازیکنان قابل دسترستر کرد. برخلاف فلاسک سلامتی که تعداد محدودی داشت، لایفجمها به بازیکنان امکان میدادند با مدیریت درست، شانس بیشتری برای بقا در جهان خشن دراگلِیک داشته باشند. این آیتمها و فانتومها کاملاً اختیاری بودند و هیچ آسیبی به تجربهی گیمرهای بهاصطلاح «حرفهای» که عاشق چالشهای سخت هستند، وارد نمیکردند. با این حال، عدهای از طرفداران با نگاهی متعصبانه، این دسترسیپذیری را بهعنوان یک نقطهضعف محکوم کردند. گویی برای آنها، لذت بردن افراد بیشتر از این بازی، نوعی توهین به هویت سری سولز بود! این طرز فکر نهتنها کوتهبینانه است، بلکه در تضاد با روح خلاقیت و نوآوریای است که سری سولز را به چنین جایگاهی رسانده.
نورپردازی و طراحی بصری: گامی رو به جلو
یکی از مشکلات بزرگ دارک سولز ۱، نورپردازی ضعیف و رنگبندی نامناسب در مناطقی مثل بلایتتاون بود که باعث مرگهای غیرمنصفانه و آزار چشم میشد. دارک سولز ۲ این مشکل را بهطور کامل برطرف کرد. نورپردازی فوقالعاده و رنگبندی متعادل بازی، نهتنها تجربهی بصری را لذتبخشتر کرد، بلکه از مرگهای مفت ناشی از سقوطهای اتفاقی جلوگیری نمود. اما عجیب است که حتی این بهبود آشکار نیز به مذاق برخی طرفداران خوش نیامد! ظاهراً برای این گروه، تحمل تاریکی آزاردهنده و مرگهای غیرمنصفانه بخشی از «هویت» دارک سولز بود و هرگونه تلاش برای بهبود تجربهی بازیکن، نوعی خیانت تلقی میشد. این نگاه متعصبانه، مانع از قدردانی از پیشرفتهای فنی و بصری دارک سولز ۲ شد که نهتنها استانداردهای سری را بالا برد، بلکه تجربهای زیباتر و منصفانهتر ارائه داد.
طراحی مراحل: از حلقه به ستاره، گامی برای عظمت
یکی دیگر از انتقادات رایج به دارک سولز ۲، تغییر سبک طراحی مراحل از مدل حلقهای (Looping) در نسخه اول به مدل ستارهای (Hub-and-Spoke) بود. طراحی حلقهای دارک سولز ۱، که در آن مناطق مختلف با میانبرهایی هوشمندانه به هاب اصلی فایرلینک شراین متصل میشدند، بیتردید فوقالعاده بود و حس یک جهان بههمپیوسته را منتقل میکرد. اما این سیستم محدودیتهایی داشت و اجازه نمیداد جهان بازی از حد معینی بزرگتر شود. سازندگان دارک سولز ۲ با شجاعت، به سراغ طراحی ستارهای رفتند که اگرچه جذابیت میانبرهای نسخه اول را نداشت، اما در عوض تنوع محیطی بینظیری خلق کرد و جهانی بهمراتب عظیمتر و متنوعتر ارائه داد. از قلعههای باشکوه تا باتلاقهای مرموز و مناطق یخزدهی بستههای الحاقی، دارک سولز ۲ جهانی ساخت که هر گوشهاش داستانی برای گفتن داشت. اما برخی طرفداران، به جای ستایش این تنوع و عظمت، بهخاطر نبود همان فرمول حلقهای به بازی تاختند. این انتقاد، بیش از آنکه منطقی باشد، از تعصب به فرمول نسخه اول ناشی میشد.
غیبت میازاکی: پیشداوری متعصبانه
شاید اصلیترین دلیل نفرت برخی طرفداران از دارک سولز ۲، غیبت هیدتاکا میازاکی بهعنوان کارگردان بود. میازاکی، که با دارک سولز ۱ و دیمن سولز به یک اسطوره تبدیل شده بود، به دلیل تمرکز روی بلادبورن، کارگردانی این نسخه را به تیمی دیگر سپرد. این موضوع از همان ابتدا برخی طرفداران را بدبین کرد و پیشداوری ناعادلانهای نسبت به بازی شکل گرفت. گویی برای این گروه، هیچ اثری بدون نام میازاکی نمیتوانست شایستهی سری سولز باشد. اما حقیقت این است که دارک سولز ۲ نهتنها به سری وفادار ماند، بلکه با نوآوریهای خود در گیمپلی، روایت و جهانسازی، نشان داد که یک تیم خلاق و بااستعداد میتواند اثری در حد و اندازههای میازاکی خلق کند. این پیشداوری متعصبانه، مانع از آن شد که بسیاری از طرفداران زیباییها و دستاوردهای این بازی را ببینند.
روایت و جهانسازی: گامی بهسوی تکامل
دارک سولز ۲ در زمینهی روایت نیز گامی بزرگ به جلو برداشت. برخلاف نسخه اول که روایتی مینیمال و گنگ داشت، این بازی با دیالوگهای مفصلتر، توضیحات آیتمهای غنیتر و شخصیتهایی مثل وندریک، داستانی ارائه داد که هم قابلفهمتر بود و هم عمیقتر. مراحل جانبی مخفی، داستانهای فرعی شخصیتها (مثل دو دوست که یکی به دیگری خیانت کرده بود) و جهان عظیم دراگلیک، به بازی عمقی بینظیر بخشید. بستههای الحاقی بازی، مثل Crown of the Ivory King با مناطق یخزده و باسفایتهای چالشبرانگیز، این جهان را حتی غنیتر کردند. اما برخی طرفداران، به جای قدردانی از این پیشرفت، بهخاطر تفاوت با فرمول میازاکی، بازی را محکوم کردند. این انتقادات، بیش از آنکه ریشه در منطق داشته باشند، از تعصب به یک سبک خاص ناشی میشدند.
نتیجهگیری: ستایش یک شاهکار و نقدی بر نفرتپراکنی
دارک سولز ۲ یک شاهکار است که با گیمپلی تاکتیکی، نورپردازی بهبودیافته، جهان عظیم و متنوع، و روایتی منسجمتر، نهتنها به سری سولز وفادار ماند، بلکه آن را به سطح جدیدی ارتقا داد. اما نفرتپراکنی برخی طرفداران، که ریشه در پیشداوری به غیبت میازاکی، تعصب به فرمول نسخه اول و حتی حسادت به دسترسیپذیری بازی داشت، مانع از آن شد که این اثر به جایگاه واقعیاش در میان طرفداران برسد. این گروه، به جای استقبال از نوآوری و شجاعت سازندگان، با گارد بسته و انتقادات غیرمنصفانه، یکی از بهترین بازیهای سری را نادیده گرفتند. دارک سولز ۲ نهتنها شایستهی ستایش است، بلکه درس بزرگی به ما میدهد: تعصب و پیشداوری، مانع از دیدن زیباییهای یک اثر میشود. شما چه فکر میکنید؟ آیا با این نفرتپراکنیها موافقید یا مثل من معتقد هستید که دارک سولز ۲ یک گوهر نادیدهگرفتهشده است؟ در بخش نظرات، دلایل خودتان را برای ستایش یا انتقاد از این بازی به اشتراک بگذارید.
بیشتر بخوانید:
- تجربه من از Sekiro | حیران در سرزمین آشینا
- بررسی بازی Dark Souls | الماس تراش نخورده
- بررسی بازی Dark Souls 2 | دریای نور
- بررسی بازی Dark Souls 3 | الماس ترک خورده
